خنده را معنای سرمستی ندان آنکه میخندد غمش بی انتهاست

وقتی ناله های خرد شدنت

زیر پای باران نوای دل انگیزی شد

چه فرقی می کند برگ سبز کدام درختی

نوشته شده در پنج شنبه 15 تير 1391برچسب:,ساعت 12:36 توسط باران و سارا| نظر بدهيد |

اگر کسی رو دوست داری فقط بهش بگو

به اندازه ی تمام بی وفاییهای دنیا،  دوست دارم

چون بی وفاییهای دنیا، هیچ وقت تمومی نداره.

نوشته شده در پنج شنبه 15 تير 1391برچسب:,ساعت 12:31 توسط باران و سارا| نظر بدهيد |

صبح که از خواب پا میشی، دو تا انتخواب داری

یا اینکه چشمات رو ببندی و دوباره برگردی به رویات

و یا اینکه چشمات رو باز کنی و

به دنبال رویات بری و تو بیداری پیداش کنی.

نوشته شده در پنج شنبه 15 تير 1391برچسب:,ساعت 12:22 توسط باران و سارا| يک نظر |

چشمهایت زمین سبز محبت بود

و من قانون جاذبه اش را وقتی فهمیدم

که سیب سرخ دلم افتاد!

نوشته شده در پنج شنبه 15 تير 1391برچسب:,ساعت 12:19 توسط باران و سارا| نظر بدهيد |

باید آهسته نوشت،

با دل خسته نوشت،

با لب بسته نوشت...

گرم و پررنگ نوشت...

روی هر سنگ نوشت

تابخوانند همه

که اگر عشق نباشد دل نیست...!!!

نوشته شده در پنج شنبه 15 تير 1391برچسب:,ساعت 12:16 توسط باران و سارا| نظر بدهيد |

به یاد آرزوهایی که مردند

سکوتی میکنم سنگین تر از فریاد

نوشته شده در پنج شنبه 15 تير 1391برچسب:,ساعت 12:13 توسط باران و سارا| نظر بدهيد |

وای چقدر سخته که برای رسیدن به عشقت انتظار رو به جون بخری

و بعد از سالها اینو بشنوی:

دوست ندارم!!!

نوشته شده در دو شنبه 12 تير 1391برچسب:,ساعت 19:36 توسط باران و سارا| يک نظر |

من در غم تو؛ تو در وفای دگری

دلتنگ توام؛ تو دلگشای دگری

در مذهب عاشقان کی روا باشد

من دست تو بوسم و؛ تو پای دگری

نوشته شده در دو شنبه 12 تير 1391برچسب:,ساعت 19:31 توسط باران و سارا| يک نظر |

ابر شدم صدا شدی

شاه شدم گدا شدی

شعر شدم قلم شدی

عشق شدم تو غم شدی

نوشته شده در دو شنبه 12 تير 1391برچسب:,ساعت 11:45 توسط باران و سارا| 2 نظر |

"باید برم برای تو"

فقط یه حرف ساده بود

کاشکی می دیدی قلب من

به زیر پات افتاده بود!!!

نوشته شده در دو شنبه 12 تير 1391برچسب:,ساعت 11:42 توسط باران و سارا| يک نظر |

یک روز خزان پاییزی

پرستویی درحال مهاجرت دیدم

به او گفتم چو به دیار یارم میروی

به او بگو دوستش دارم

و منتظرش میمانم

بهار سال بعد پرستویی 

نفس زنان آمد و گفت:

دوستش بدار اما منتظرش نمان...

 

نوشته شده در دو شنبه 12 تير 1391برچسب:,ساعت 11:31 توسط باران و سارا| 2 نظر |

در سکوت دادگاه سرنوشت

عشق بر ما حکم سنگینی نوشت

گفته شد دلداده ها از هم جدا

وای بر این حکم و بر این قانون زشت!

نوشته شده در دو شنبه 12 تير 1391برچسب:,ساعت 11:28 توسط باران و سارا| يک نظر |

از شکستن دوچیز بترس

دلی که عاشقانه دوستت داره

و دلی که صادقانه به یادته

نوشته شده در دو شنبه 12 تير 1391برچسب:,ساعت 11:26 توسط باران و سارا| يک نظر |

مثل باران باش و هرگز مپرس

که پیاله ی خالی ازان کیست

نوشته شده در دو شنبه 12 تير 1391برچسب:,ساعت 11:23 توسط باران و سارا| نظر بدهيد |

عشق رو نمیشه با یه شاخه گل مقایسه کرد

ولی میشه عشق رو با یه شاخه گل اثبات کرد

نوشته شده در دو شنبه 12 تير 1391برچسب:,ساعت 11:21 توسط باران و سارا| يک نظر |

اگه گفتم عاشقتم؛

اگه گفتم دیوونتم؛

اگه گفتم فقط تو رو میخوام؛

.

.

داشتم خواب "براد پیت" و میدیدم

توهم نزنی!

نوشته شده در دو شنبه 12 تير 1391برچسب:,ساعت 11:16 توسط باران و سارا| يک نظر |

ز مرگم هیچ نمیترسم

از این ترسم که بعد از من

گلم را دیگری بوسد

نوشته شده در دو شنبه 12 تير 1391برچسب:,ساعت 11:14 توسط باران و سارا| يک نظر |

درون قلبم جای سه نفر هست

خدا، مادرم، پدرم

بدبختانه جایی برای تو نیست

چون تو ضربان قلبم هستی!

نوشته شده در دو شنبه 12 تير 1391برچسب:,ساعت 11:9 توسط باران و سارا| نظر بدهيد |

1 قطعه قلب 3 در 4؛

1 فیش محبت و1 کپی از

دوستی بیار

تا 6 دنگ قلبم رو بنامت کنم...

نوشته شده در دو شنبه 12 تير 1391برچسب:,ساعت 11:6 توسط باران و سارا| يک نظر |

قسمت من انگار شده

صبر و تنهایی و دوری،

به خدا واست میمیرم

کافیه بگی چه جوری...؟!!

نوشته شده در دو شنبه 12 تير 1391برچسب:,ساعت 10:56 توسط باران و سارا| نظر بدهيد |

زندگی کن    ولی    اسیر نشو

عاشق شو   ولی    دیوانه نشو

دوست دارم  ولی    لوس نشو

نوشته شده در دو شنبه 12 تير 1391برچسب:,ساعت 10:50 توسط باران و سارا| نظر بدهيد |

با تو الفبای عشق را آموختم،

ندای قلب عاشقم را به گوش همه رساندم

تو همه گمشده ام شدی

به تو و کلبه عاشقان بالیدم

حال که اینچنین شیفته توام

باش تا در کنارت آرامش بیابم

نوشته شده در دو شنبه 12 تير 1391برچسب:,ساعت 10:45 توسط باران و سارا| نظر بدهيد |

وقتی کسی به دل نشست

نشستنش مقدسه

حتی اگر تو رو نخواد

نفس کشیدنش بسه

نوشته شده در دو شنبه 12 تير 1391برچسب:,ساعت 10:41 توسط باران و سارا| يک نظر |

 

نقــاش خــــوبی نــــبودم...

..

اما

..

ایــن روزها...

..

به لطـف تــــــــــو...

..

انـــتظار را

..

دیـــدنی میكــشـم

نوشته شده در پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:,ساعت 13:50 توسط باران و سارا| يک نظر |

 

چگونه دست دلم را بگیرم ودر كنار

دلتنگیهایم قدم بزنم

در این خیابان

كه پر از چراغ و چشمك ماشینهاست

...نه آقایان:

مسیر من با شما یكی نیست

از سرعت خود نكاهید

من آداب دلبری را نمی دانم

نوشته شده در پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:,ساعت 13:49 توسط باران و سارا| نظر بدهيد |

 

نمیدانم از دلتنگی عاشقترم یا از عاشقی دلتنگ تر

فقط میدانم در آغوش منی ، بی آنکه باشی

و رفتی ، بی آنکه نباشی . . .

نوشته شده در پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:,ساعت 13:48 توسط باران و سارا| نظر بدهيد |

 

همه ي مداد رنگي ها مشغول بودند...به جز مداد سفيد...هيچ کسي به او کار نمي داد...همه مي گفتند:{تو به هيچ دردي نمي خوري}...يک شب که مداد رنگي ها...توي سياهي کاغذ گم شده بودند...مداد سفيد تا صبح کار کرد...ماه کشيد...مهتاب کشيد...و آنقدر ستاره کشيد که کوچک وکوچک و کوچک تر شد...صبح توي جعبه ي مداد رنگي...جاي خالي او...با هيچ رنگي پر نشد

نوشته شده در پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:,ساعت 13:45 توسط باران و سارا| يک نظر |

شمع میسوزد و پروانه به دورش نگران

ما که میسوزیم و پروانه نداریم چه کنیم

نوشته شده در پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:,ساعت 11:51 توسط باران و سارا| نظر بدهيد |

گفتم: ز سرنوشت بیندیش و آسمان

گفتی: غمگین مباش که آن کور و این کر است

دیدی که آسمان کر و سرنوشت کور صدمرتبه از ما قوی تر است!!!

نوشته شده در چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:,ساعت 18:19 توسط باران و سارا| نظر بدهيد |

تو مثل اون گل سرخی که گذاشتم لای دفتر

مثل تقدیر...مثل قسمت...مثل الماسی

که هیچکس واسه اون نذاشته قیمت

نوشته شده در چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:,ساعت 17:54 توسط باران و سارا| يک نظر |


Power By: LoxBlog.Com